معنی کلمه راست داشتن در لغت نامه دهخدا
- طبع راست داشتن ؛طبع مستقیم داشتن. طبع معتدل داشتن. طبعی موزون داشتن : اما اگر جوانی بود که طبع راست دارد اگر چه شعرش نیک نباشد امید بود که نیک شود. ( چهارمقاله عروضی ص 30 ).
|| رعایت عدالت و درستی کردن.
- دل با کسی راست داشتن ؛ با او یکرنگ و موافق بودن ، از کجی و ناراستی دور بودن :
هر کس که با تو دل را چون تیر راست دارد
در پیش تو بخدمت همچون کمان کند قد.امیرمعزی.- راست داشتن با... ؛ برابر داشتن. یکی داشتن. برابر شمردن. مقابل داشتن :
که یارد داشت با او خویشتن راست
نباید بود مردم را هزاکا.دقیقی.بخوردند سوگند آن سان که خواست
که مهر تو با دیده داریم راست.فردوسی.که هرچند کاین پادشاهی جداست
ترا با تن خویش داریم راست.فردوسی.هر که او دارد شمار خانه با بازار راست
چون ببازار اندر آید خویشتن رسوا کند.منوچهری.با عمل مرعلم دین را راست دار
آن ازین کمتر مکن یک خردله.ناصرخسرو.- راست داشتن پیمانه یا ترازو را ؛ براستی و درستی اندازه گرفتن. رعایت عدالت و راستی در توزین و اندازه گیری کردن : شعیب ایشان را میگفت که ترازو و کیل راست دارید. ( قصص الانبیاء ص 95 ). شعیب ایشان را بیم کرد و میگفت ایمان بیاورید و کارهای بد مکنید و کیل و ترازو راست دارید. ( قصص الانبیاء ص 94 ). پیغامبر علیه السلام او را خطیب پیغامبران خواند از بس سخنان بلیغ و موعظت که قوم خویش را گفتی در تعبد ایزد تعالی... و پیمانه راست داشتن و ترازو. ( مجمل التواریخ و القصص ).
- زبان با دل راست داشتن ؛ هر چه در دل است بر زبان راندن. ( یادداشت مولف ).حقیقت بر زبان آوردن.
|| برابر داشتن. تساوی قائل بودن : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است : ساختن توشه آخرت... و راست داشتن میان خود و مردمان. ( کلیله و دمنه ). || واگذار کردن. محول ساختن. رواشمردن :
ز شاهان و لشکر کشان عذر خواست
که بر جز منی شغل دارید راست.نظامی.