زبان قلم. [ زَ ن ِ ق َ ل َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوک قلم. که در این شعر به تیغ آخته تشبیه شده : من بدین آخته زبان قلم گفت خواهم ز دوستان قلم.مسعودسعد.|| بیان قلم. زبان کتابت. دلالت کتابت.
معنی کلمه زبان قلم در فرهنگ فارسی
نوک قلم زبان کتابت بین قلم
جملاتی از کاربرد کلمه زبان قلم
ای خرد از سخن روایت کن به زبان قلم حکایت کن
دلم چون زبان قلم گشته شق ز ربط دورویان به هم چون ورق
اگر زبان قلم را هزار جا ببرم بشکوه ات چو رسد قصه مختصر نکند
از پرده دل کی به زبان قلم آید؟ لفظی که در او معنی بیگانه عشق است
زان تا لبی سپید کند هر سیه زبان دردا که چون زبان قلم گشت دفترم
ترا بر زبان قلم نایم اما غمت کرده نام مرا زیب دفتر
همیشه تا که رود بر سر زبان قلم بیان دایره و بحث نقطه ی موهوم
کند از زبان قلم گفتگوی رود از رگ خامه آبش به جوی
رقم قتل از زبان قلم برنگردد مگر به قوت زر
ماجرای غم عشق تو چنان نیست که من بر زبان قلم سرزده تحریر کنم