زبان قال
معنی کلمه زبان قال در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه زبان قال
بیش از آن مر مرا مجال نماند حدثان را زبان قال نماند
از زبان حال باشد آن همه نه زبان قال باشد آن همه
به زبان قال و قیل عشق مگوی خیز و دل را به آب صدق بشوی
در زبان قال کذبست آن ولیک در زبان حال پر صدقست و نیک
چون زبان قال گردد در سئوال گور لال داردت ثابت قدم فی الحال بر عهد قدیم
دریغا هر چند بیش مینویسم اشکال بیش میآید! دریغا تو هنوز در نفس اماره مقیم ماندهای! این اسرار جز به گوش قال نتوانی شنیدن. باش تا نفس تو مسلمان شود که «أَسْلَمَ شَیْطانی علی یدی» و رنگ دل گیرد تا دل آنچه به زبان قال نتواند گفت با تو، به زبان حال بگوید. از این کلمه آگاه شوی که «لِسانُ الحالِ أَنْطَقُ مِن لِسانِ القال». هرچه میشنوی اگر ندانی، عذری پیش آر، و آنرا وجهی بنه؛ و اگر بدانی، مبارک باد.
غم هجر را بهائی، به تو ای بت ستمگر به زبان حال گوید که زبان قال لال است
من زبان قال دارم او زبان حال را از دل مجروح نی بشنو تو نی از نای و چنگ
نطق من در وقت عرض حال می گردد گره حال چون آمد زبان قال می گردد گره