زایدر. [ زی دَ ] ( حرف اضافه +اسم ) مخفف از ایدر. از اینجا. ز اینجا : از درخت اندر گواهی خواهد او تو بناگه از درخت اندر بگو کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بود.رودکی.بدو گفت امروز زایدر مرو که خوالیگری یافتستیم نو.فردوسی.پذیرفتم از دادگر یک خدای که گر من رسم زنده زایدر بجای.فردوسی.
معنی کلمه زایدر در فرهنگ فارسی
از اینجا زاینجا : [[ کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بود ]] ( رودکی ) . مخفف از زایدر بمعنی از اینجا
جملاتی از کاربرد کلمه زایدر
نه بور نبردی به کار آیدم نه زایدر کسی دستیار آیدم
گر عمر خویش نوح تو را داد و سام نیز زایدر برفت بایدت آخر چو نوح و سام
بشد ویس و بشد رامینش از پس چنین خواهد شدن زایدر همه کس
زودا که باز گردی زایدر سوی عراق با بندگان بُراق سعادت به زیر ران
همی بایدم زار زایدر شدن ندانم که چون باشدم آمدن
بدو گفت بنگر نهان آن سپاه چه مایه ست و زایدر چگونه ست راه
براهیم را گت زایدر بتاز مهل تا کند بدمنش ترکتاز
بدو گفت موسیل زایدر مرو که آگاهی آید تو را نوبنو
شدی زنده زایدر بر رزمساز؟ ندانم که آیی برم زنده باز
تو زایدر برو تا به پرده سرای که تا من همی بازگردم به جای