زاغ شب

معنی کلمه زاغ شب در لغت نامه دهخدا

زاغ شب. [ غ ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب تیره :
چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقا
برآمدصبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی.ناصرخسرو.و رجوع به زاغ ، پر زاغ و زاغ رنگ شود.

معنی کلمه زاغ شب در فرهنگ فارسی

کنایه از شب تیره

جملاتی از کاربرد کلمه زاغ شب

گهی که زاغ شب از آشیان کند پرواز ز عکس باده چو چشم خروس کن پرِ زاغ
ننهفته است زلف رخت را که زاغ شب آورده جای بیضه به زیر پر آفتاب
ز زیر زاغ شب چون بیضه خورشید عیان شد چون به محفل جام جمشید
هر زمان زاغ شب بچرخ بلند خایه زر بطشت سیم افکند
چو طاووس خورشید پر برکشید ز آفاق شد زاغ شب ناپدید
شاه باز سپید روزی از آنک شویی از زاغ شب سیاهی قار
منقار زاغ شب گر ازین خون شفق نماست رویش سیه بخواری بیس الغراب کن
اگر به زاغ شب افتد ز رای او پرتو چو آفتاب برآید ز بیضه زرین بال
نفیر مرغ سحر خوان چو شد بلندنوا پرید زاغ شب از روی بیضهٔ بیضا
طوطی خطت گو چو زاغ شب قرص مهر را زیر پر مکش