ریختنی

معنی کلمه ریختنی در لغت نامه دهخدا

ریختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) پاشیدنی. و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. ( ناظم الاطباء ).
- دورریختنی ؛ هر چیز بیکار و بیفایده. ( ناظم الاطباء ).
|| نثار خواه گل باشد و یا زر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). کنایه از نثار باشد. ( انجمن آرا ) :
وز مژه در پای شه ارجمند
ریختنی های گهر می فکند.امیرخسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).

معنی کلمه ریختنی در فرهنگ عمید

۱. پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت.
۲. هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند.

معنی کلمه ریختنی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد . ۲ - آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند .
پاشیدنی و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه ریختنی

کرد بر وی سحاب ریختنی باغ را در و زر گرفت اینک
لباس عاریت نوبهار ریختنی است چو عنبر از نفس خود بهار خواهم کرد
بازیافت کاغذ از طریق فرایندی صورت می‌گیرد که کاغذهای دور ریختنی جمع‌آوری شده در کارخانه‌های کاغذسازی یا کارخانه‌های مقواسازی با کیفیت و ضخامت‌های متفاوت به خمیر تبدیل می‌شوند.
خون قرابه بریزند که خود ریختنی است خون آن ساده که پنهان نکند جوهر راز
مردانه گوارا و بجان نوش کن ایدل این جام بلا را که ز کف ریختنی نیست
نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده ابرها ریختنی لؤلؤی لالا کرده
کشتنی باشد و خون ریختنی تا امروز دل خود کام ترا میل کدامم باشد
به چار مذهب خونش حلال و ریختنی از آنک عشق نریزد به غیر خون کرام
خاک خشکی به سر مزرع ما ریختنی ‌ست ابر چون‌ گَرد ازین بادیه بی‌غم برخاست
ای آب دیده، ریختنی گرد کن گهر کان پادشا درین ده ویران رسیدنی ست