معنی کلمه روشن رای در لغت نامه دهخدا
حکمت آرایان روشن رای را عقل صحیح
جز بدین درگاه ننماید صراطالمستقیم.سوزنی.صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. ( کلیله و دمنه ). هدهدی بود داهی و کافی و روشن رای و مشکل گشای. ( سندبادنامه 334 ). و عاقل روشن رای به ترهات ایشان التفات ننماید. ( سندبادنامه 245 ). دستور روشن رای مشکل گشای گفت. ( سندبادنامه ص 211 ).
سر برآورد گُرد روشن رای
کرد خالی زپیشکاران جای.نظامی.ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر.سعدی ( گلستان ).گه بود کز حکیم روشن رای
برنیاید درست تدبیری.سعدی ( گلستان ).دل که آیینه شاهی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی.حافظ.