روز گرد. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) آفتاب. ( ناظم الاطباء ) ( از مجموعه مترادفات ) ( از فرهنگ شعوری ). یکی از نامهای آفتاب است. ( از برهان قاطع ) ( ازانجمن آرا ) ( از آنندراج ) : نه بی رای او گردد این روزگرد نه بی امر او باشد این خواب و خورد.فردوسی.بروز محنتم یاری نکردی چرا چون روزگرد از من بگردی.نزاری قهستانی ( از فرهنگ شعوری ).
معنی کلمه روز گرد در فرهنگ عمید
۱. آفتاب، خورشید. ۲. (زیست شناسی ) = آفتاب گردان۱
جملاتی از کاربرد کلمه روز گرد
آنکه یارد ز پی منع حوادث شب و روز گرد بر گرد جهان را کشد از حزم حصار
پس چو میدان فلک را نیست خورشیدی چو تو چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همی
تخت نامور او، هیلدزکیالف که هنگام نشستن بر روی آن میتواند هر کجا از نه جهان را ببیند، در این تالار جای گرفتهاست. دو کلاغ به نامهای هوگین (اندیشه) و مونین (سرشت) هر روز گرد جهان پرواز کرده و برای او رخدادهای جهان را بازگو میکنند. دو گرگ به نامهای جری و فرکی نیز همیشه اودین را همراهی میکنند و اودین هر خوراکی را که برای او آورده میشود را به این گرگها میدهد زیرا او تنها میانگبین مینوشد و نیازی به خوراک ندارد.
به دیگر بزرگان نگر تا چه کرد برآرد همان از تو یک روز گرد
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهای است آن روز گرد آلود.
نگشت سعدی از آن روز گرد صحبت خلق که بی وفایی دوران آسمان بشناخت
همه روز گرد کویت همه شب بر آستانت غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت
آن یکی با شمع برمیگشت روز گرد بازاری دلش پر عشق و سوز
تن سماع نکند که از خود بدرد است، دل سماع نکند که روز گرد است، جان سماع کند که فرد را فرد است.
چه میشود که شب و روز گرد کوی تو گردم در انتظار بر افکندن نقاب تو باشم
به زور زرطلبی روز گرد رز گردی نه زور ماندت آخر نه زر نه روز و نه رز