روانکاه

معنی کلمه روانکاه در لغت نامه دهخدا

روانکاه. [ رَ ]( نف مرکب ) کاهنده روان. آنکه یا آنچه باعث کاهش و فرسایش روان باشد. کاری صعب که روح را کسل و آزرده وفرسوده کند. روان فرسا. جانکاه. جانگزا :
وز عون تو روید چو گیا لعل ز خاره
و آن زهر روانکاه شود نوش گواره.منوچهری.

معنی کلمه روانکاه در فرهنگ عمید

آنچه باعث افسردگی و آزردگی روح می شود، امری سخت و دشوار که روح را کسل و آزرده می سازد، کاهندۀ روان، روان فرسا، جان کاه، جان گزا.

معنی کلمه روانکاه در فرهنگ فارسی

کاهنده روان، روان فرسا، جانکاه، جانگزا، افسرده
کاهنده روان آنکه یا آنچه باعث کاهش و فرسایش روان باشد کاری صعب که روح را کسل و آزرده و فرسوده کند

جملاتی از کاربرد کلمه روانکاه

به نیرو روانکاه شیران منم به هر جنگ پشت دلیران منم
یکی کهنه تیغی تو در دست من روانکاه و تن سوز و زشت اهرمن