رنج کش

معنی کلمه رنج کش در لغت نامه دهخدا

رنج کش. [ رَ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) زحمت کش. ( ناظم الاطباء ). آنکه متحمل مشقت و محنت باشد. رنجبر :
که زیبد بر آن هر دو تن مهتری
همان رنج کش باشد و لشکری.فردوسی.|| ستمکش. || تنگدست. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رنج کش در فرهنگ عمید

رنجبر، زحمت کش.

معنی کلمه رنج کش در فرهنگ فارسی

زحمت کش آنکه متحمل مشقت و محنت باشد ستمکش

جملاتی از کاربرد کلمه رنج کش

دل تخم کاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخسبند خوش
که زیبد بران هر دو بر مهتری همان رنج کش باید و لشکری
راحتِ جان بایدت رنج کش از زخمِ عشق فرق منه در میان درد ز دارویِ دوست
گوید آن رنج کش که گنج بری سر فدا کن که بیسری است سری
کار کن رنج کش بسان پدر بازگردد ترا گهر به گهر
نه بستهٔ پیوند توانم بودن نه رنج کش بند توانم بودن
جان شیرین که رنج کش باشد تن مسکین چگونه خوش باشد؟
نیست خوش گنج چو رنجی نکشی رنج کش گرطلبی گنج خوشی
چو جان رنج کش من ز هجر در سفر است رواست گر بگشاید درین سفر روزه