رفیعت
جملاتی از کاربرد کلمه رفیعت
کس روی سوی صدر رفیعت نمینهد کز صدر تو به رفعت امکان نمیرسد
دی در آن وقت که بر رای رفیعت بگذشت که فلان باز حدیث حرکت کرد آغاز
مشتمل جاه عریضت بر زمین و آسمان مطلع رأی رفیعت بر نهان و آشکار
حضرت رای رفیعت راست مهر و مه رهی منت طبع کریمت راست بحر و کان رحیم
ای خسروی که دست رفیعت زکبریا اجرام چرخ را زصغار خدم گرفت
نوشین روان و خسرو و فغفور و کیقباد بر خاک بارگاه رفیعت نشسته باد
شکل در گاه رفیعت را دعا کرد آسمان شکل او شد افضلالاشکال و هو المستدیر
ای رایت رفیعت بنیاد نظم عالم وی گوهر شریفت مقصود نسل آدم
در مضا عزم شریفت چون قضا در ضیا رأی رفیعت چون قمر
چرخ را قدر رفیعت ندهد هیچ مجال بحر را طبع جوادت ندهد هیچ محل