رستنگاه

معنی کلمه رستنگاه در لغت نامه دهخدا

رستنگاه. [ رُ ت َ ] ( اِ مرکب ) جای رستن. جای روییدن. منبت. محل روییدن. خله. ( یادداشت مؤلف ). عرفج. منبت. ( از منتهی الارب ). مَنْبِت شاذ، قیاس مَنْبَت است. ( منتهی الارب ) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- رستنگاه موی ؛ محل روییدن مو. جای رستن موی : شعیره... گاه بر رستنگاه موی مژه افتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه رستنگاه در فرهنگ فارسی

جای رستن جای روییدن منبت

معنی کلمه رستنگاه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رستنگاه قسمتی از بدن است که محل روییدن مو است.
رستنگاه محل روییدن مو است.
← کاربرد رستنگاه در فقه
۱. ↑ جامع عباسی ص۷.۲. ↑ جامع عباسی ص۲۵.۳. ↑ توضیح المسائل مراجع ج۱، ۱۵۲-۱۵۳ م۲۳۸.
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۹۸.
...

جملاتی از کاربرد کلمه رستنگاه

بالاساقه بخشی است از قسمت بالایی ساقه درختان نخل که به شکل غلافی است که رستنگاه همه برگ‌ها در آن قرار دارد و همه برگ‌ها از درون این غلاف می‌رویند. معمولاً نخل‌های پرپر و به‌ویژه نخل شاهی بالاساقه دارند.