رخ نمود

معنی کلمه رخ نمود در فرهنگستان زبان و ادب

{phenotype} [زیست شناسی] مجموعۀ ویژگی های ساختاری و عملکردی قابل تشخیص در موجود زنده

جملاتی از کاربرد کلمه رخ نمود

یکی شد بود اشیا ازعیانی ز پرده رخ نمود اینجا نهانی
بیک دم رخ نمود و عقل و دین برد ندانستم دگر باره کجا شد
ساقی ما رخ نمود ای شمع بنشین گوشه ای زانکه این بزم از فروغ صبحگه دارد چراغ
یار مرا دوش نهان رخ نمود فاش کنم هرچه نهان دیده‌ام
تو آن را بین که در تو رخ نمود است ترا اینجایگه پاسخ نموداست
آنچ ایشان را درین ره رخ نمود کی تواند شرح آن پاسخ نمود
ز پرده رخ نمود و راز برداشت نمیدانست جان او را ببرداشت
دمبدم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
یکی روز کز صبح زرین نقاب به نظارگان رخ نمود آفتاب
یوسف گل پیرهن بُرقع گشود و رخ نمود چشم مردم نور دیدو شد منور آفتاب