رایم
معنی کلمه رایم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه رایم
چنان گرم کن عزمِ رایم به تو که خرّمدل آیم چو آیم به تو
با شاهباز صعوه نگوید کس صاحبدلم نه رایم و نه خانم
بشد تدبیر و عقل و رایم از دست چه تدبیر ای مسلمانان، چه تدبیر!
مرا نصرت ایزدی حاصلست که رایم قوی لشگرم یکدلست
بودم نهاده بر سر زانوی فکر سر رایم چو آفتاب، ضمیرم به سان صبح
من چنین دانم کین قبه عالی بنیان من بر این رایم کین گنبد گیتی پرور
زهی همچون صدف رایم شرف را صدر تو مولد زهی چون مملکت را دین خرد آرای تو توام
چو رایم دراسد آمد علم زد اسد شیر علم شد تا که دم زد
برینست رایم که دادم پیام اگر بشنود مهتر خویش کام
وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم ب: مدین کس ایشان شعیب، قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت: ای قوم خدای را پرستید، ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ که نیست شما را خدایی جز او وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ و مکاهید پیمانه و ترازو، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ من بشما نیکو رایم بنیکویی فرا شما مینگرم، وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ (۸۴) و من بر شما میترسم از عذاب روزی که آن روز عذاب گرد شما در آید.