معنی کلمه راوه در لغت نامه دهخدا
کند راوه بهر شام و سحرگاه
نمیگیرد بسویش گوش آن ماه.میرنظمی ( از شعوری ).آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد.
راوه. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات ، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسه قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنه آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن : غلات ، پنبه و لبنیات است. پیشه مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست.چند مزرعه کوچک جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود.