راه یابی

معنی کلمه راه یابی در لغت نامه دهخدا

راه یابی. ( حامص مرکب ) عمل راهیاب. راه یافتن.

جملاتی از کاربرد کلمه راه یابی

عدل کن تا راه یابی پیش حقّ رو بدان از مظهر من این سبق
به اسرار علی گر راه یابی ز علم مصطفی آگاه یابی
چو گم کردی تو ره کی راه یابی تو کی راه همه در چاه یابی
گر بدان سو راه یابی بعد از آن گه بدین سو گه بدان سو سر فشان
صد در قیمت آید به دستت گر راه یابی در معدن شب
تا به یمن همت مردان راه راه یابی در حریم قرب شاه
شناسا شو بدو تا راه یابی بمعنی مظهر الله یابی
علی را بنده شو تا راه یابی بمعنی مظهر الله یابی
نیو کیدز آن د بلاک باعث راه یابی آنها به چارت موسیقی بریتانیا شد.
اگر در حصن تقوا راه یابی ز حاسد وز حسد جاوید رستی
چو مردان راهبر تا راه یابی در آن دیدار، دید شاه یابی