راه شاه

معنی کلمه راه شاه در لغت نامه دهخدا

راه شاه. ( اِ مرکب ) مقلوب شاه راه. یعنی مردی که براهها شدن پیشه او بود و او بدین کار شاه بود. ( از لغت فرس اسدی ) ( از فرهنگ نظام ) :
به راه اندر همی شد راه شاهی
رسید او تا بنزد پادشاهی.رودکی ( از فرس اسدی ). || مسافر بزرگوارو عظیم القدر. ( ناظم الاطباء ). || شاهراه که راه پهن و بزرگ و عام است. ( آنندراج ) ( برهان ). راه پهن وسیع مسلوک. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). بمعنی شاهراه است. ( فرهنگ اوبهی ).راه فراخ. جاده. ( صحاح الفرس ) :
به راه شاه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدین راه اندر سخت.رودکی.و رجوع به ماده شاهراه و ترکیب راه شاه در ذیل ماده راه بمعنی طریق شود.

معنی کلمه راه شاه در فرهنگ فارسی

مقلوب شاه راه . یامسافر بزرگوار و عظیم القدر .

جملاتی از کاربرد کلمه راه شاه

کجا چشمشان بود در راه شاه مگر دیوزاده بیاید ز راه
به تو شادم ار باشی ایدر دو ماه برآساید از راه شاه و سپاه
یکی دام افکند بر راه شاه بپیچید دیوش سر از دار راه
جهان که مرحله تنگ شاهراه فناست درو مجوی اقامت که راه شاه و گداست
همی رفت یک ماه پویان به راه به رنج اندر از راه شاه و سپاه
چون گه کین بنگرند زیر کف و راه شاه ابلق پر خون زمین، ازرق پر خون فلک
کشیدن سر از راه شاه بلند نگر، تا چه بار آورد جز گزند
از فراوان سعی ابرو نکته بنده حسن خاک راه شاه هر دم درج پر گوهر شود
به جایی بروبر ندیدند راه فروماند از راه شاه و سپاه
سرو جان ما جمله در راه شاه رود،رو نه بیچیم ز آوردگاه