رانکه
معنی کلمه رانکه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه رانکه
ای اجل جان مرا بخش بدان زلف سیاه رانکه هر رشته جان بسته دام هوسی است
خواجه از خوابگاه بیرون آی رانکه دیرست ، وقت شد بیگاه
در آینه خاطرت از هر که شکی است او هم بشک است رانکه خاطر محکی است
تامرید نور شمع او نباشی رانکه هست پیر صوفی جامه زاهد کش زنهارخوار
کعبه وصل حبیب از راه نومیدی طلب رانکه زین نزدیکتر راهی نباشد سوی دوست