معنی کلمه راست گردیدن در لغت نامه دهخدا راست گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) مستقیم گشتن. استقامت یافتن. به استقامت رسیدن. از کجی و انحناء بیرون آمدن. اطراد؛ راست و مستقیم گردیدن. سد؛ راست و استوار گردیدن. ( منتهی الارب ). || مطابق شدن. یکی شدن. هم آهنگی یافتن.اعتدال ؛ راست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به راست گشتن شود.
جملاتی از کاربرد کلمه راست گردیدن از زمین برخاستن چشم از زمین داران مدار راست گردیدن توقع زین گرانباران مدار تو چشم شیخ را دیدن میاموز فلک را راست گردیدن میاموز