راست کرداری

معنی کلمه راست کرداری در لغت نامه دهخدا

راست کرداری. [ ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل راست کردار. درستکاری. صحت عمل. راستکار بودن :
چون در او بود راست کرداری
خواب او گشت قفل بیداری.اوحدی.و رجوع به راست کردار شود.

معنی کلمه راست کرداری در فرهنگ فارسی

عمل راست کردار

جملاتی از کاربرد کلمه راست کرداری

تو ایران را قوی کردی بفضل راست کرداری تو توران را قوی کردی بجود و نیک پیمانی
اگر راست کرداری و راست گوی ربودی به چوگان اخلاص، گوی
چون درو بود راست کرداری خواب او گشت قفل بیداری