دامن افشان
معنی کلمه دامن افشان در فرهنگ عمید
معنی کلمه دامن افشان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دامن افشان
به بی برگی از مسجدی رفته تر زهی دامن افشان زهر خشک و تر
جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش گذشت از قامت خم گوش بر آواز خلخالش
چو صبح ازکسوت هستی نبردم صرفهٔ چاکی چه سازم جیب فرصت دامن افشان بود در دستم
سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد از غبار هستی من دامن افشان بگذرد
جمع کردم غنچه ی دل را ولی ترسم که باز دامن افشان بگذری ای سرو و بر بادش دهی
خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد دامن افشان چو نسیم از سر دنیا گذرد
چشم ما روشن، که گرد کاروان صبحگاه دامن افشان از قفای لشکر شب میرسد
عالم از گرد علایق پرده دار مطلب است دامن افشان زین ره پر گرد می باید گذشت
گذشت مجنون به وضع عریان چو ناله و آه از این بیابان تو هم به آن رنگ دامن افشان که چین دامن کمر نگیرد
ز غزالان حرم آهوی مشکین شده اند دامن افشان ز بیابان خطا می آیی