خوش الحان

معنی کلمه خوش الحان در لغت نامه دهخدا

خوش الحان. [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] ( ص مرکب ) خوش آواز. خوش صوت. خوش نغمه :
صبوحی زناشویی جام و می را
صراحی خطیبی خوش الحان نماید.خاقانی.ای دریغا مرغ خوش الحان من
راح روح و روضه و ریحان من.مولوی.چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم بگلشن رضوان که مرغ آن چمنم.حافظ.گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
چون شکرلهجه خوشخوان خوش الحان میگفت.حافظ.- بلبل خوش الحان ؛ بلبل خوش نغمه. هزاردستان خوب آواز : بلبل خوش الحان و دیگر مرغان بر آن بهزار دستان از نشاط نعره زنان. ( ترجمه محاسن اصفهان ).
رونق عهد شبابست دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را.حافظ.ز بلبلان خوش الحان در این چمن صائب
مرید زمزمه حافظ خوش الحان باش.صائب.

معنی کلمه خوش الحان در فرهنگ عمید

خوش آواز.

معنی کلمه خوش الحان در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه صوت مطبوع و دلپسند دارد خوش آوازی .

جملاتی از کاربرد کلمه خوش الحان

جامی از ملک خراسان با خوش الحان مطربی این غزل را کن روان مشحون به شرح اشتیاق
بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو که چرا شاهد گل چاک گریبان دارد
ناله ی عاشق نمی آید به گوش از چمن مرغ خوش الحان رفت، حیف
وان همه مرغان خوش الحان او طایران کنگر ایوان او
چو مردی گشت روح القدس محسوس بآوازی خوش الحان گفت قدّوس
زاغیم شده به عندلیبی مشهور ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند
بیدار می کند دل در خواب رفته را فریاد بلبلان خوش الحان صبحگاه
گوش بر قول مغنّی کن و بر طرف چمن صبحدم نغمه ی مرغان خوش الحان کم گیر
جان خواجو را که مرغ بوستان کبریاست شکر شکر تو طوطی خوش الحان ساخته
جامی از لطف ترنم به غزلهای کمال عندلیبیست خوش الحان به چمن های خجند