معنی کلمه خوشخوان در لغت نامه دهخدا
مبادا بهره مند از وی خسیسی
بجز خوشخوانی و زیبانویسی.نظامی.بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
بشعر فارسی صوت عراقی.حافظ.گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکرلهجه خوشخوان خوش الحان میرفت.حافظ.- مرغ خوشخوان ؛ بلبل. ( یادداشت مؤلف ). هزاردستان :
غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد.حافظ.گر بهارعمر باشد باز بر طرف چمن
چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور.حافظ.مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است.حافظ.