جملاتی از کاربرد کلمه خوش منظر
نرگس مستت چه خوش منظر گلی ست لیکن اندر هر مژه خاریش هست
ساقیا چون چشم مستش جام می در گردش آر کان گل خوش منظر از طرف گلستان رخ نمود
چو دولت تو خجسته لقا و خوش منظر نیامدست جوانی ز صلب عالم پیر
« ای ساقی خوش منظر مست می نابم کن روی چو مهت بنمای بیهوش و خرابم کن»
آن زلف مشَّوش وش اندر خم و تاب اولی وآن نرگس خوش منظر مخمور و خراب اولی
ای دریغا چه شد آن جلوۀ خوش منظر من نیر اکبر من
بگو ای نامهبر به یار کای منظور خوش منظر ملایم خوی زیبا روی مشگین موی سیمین بر
چون مشک و گل و نسرین خوش منظر و خوش بویند بر عارض گلگونت بر مشک و نقاب اولی
از عالم بالا نظر ثابت و سیار یکسر همه محو رخ خوش منظر صبح است
مرگ آینهست و حسنت در آینه درآمد آیینه بربگوید خوش منظر است مردن