خردمندی

معنی کلمه خردمندی در لغت نامه دهخدا

خردمندی. [ خ ِ رَ م َ ] ( حامص مرکب ) رزانت. ( زمخشری ). حَصافة. ( دهار ). زیرکی. عقل. هوش. حکمت. هوشیاری. هوشمندی. بصیرت. ( ناظم الاطباء ). فرزانگی. لُب . نُهْیة، بخردی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بنزدیک او شرم و آهستگی است
خردمندی و رای و شایستگی است.فردوسی.کنون از خردمندی اردشیر
سخن بشنو و یک بیک یاد گیر.فردوسی.ز خشنودی ایزد اندیشه کن
خردمندی و راستی پیشه کن.فردوسی.ز پیروزی شاه و مردانگی
خردمندی و شرم و فرزانگی.فردوسی.سیاوش از آن کار بد بیگناه
خردمندی وی بدانست شاه.فردوسی.چو خواهی که نامت بماند بجای
پسر را خرمندی آموز و رای.سعدی ( بوستان ).با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کین همه معنی در اوست.سعدی.بوالعجبی های خیالت ببست
چشم خردمندی و فرزانگی.سعدی ( طیبات ).

معنی کلمه خردمندی در فرهنگ عمید

خردمند بودن.

معنی کلمه خردمندی در فرهنگ فارسی

خردمند بودن عاقل بودن .

جملاتی از کاربرد کلمه خردمندی

و در مستقبل باید که پادشاه نااهلان را محرم اسرار ندارد و تا خردمندی آزموده نباشد در مهمی با او مشورت نفرماید، و از مجالست بی باک و بدگوهر بر اطلاق پرهیز کردن فرض شناسد.
کرکسانند از پی مردار دنیا جنگجوی ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین
قسمت سوم — و بی‌شک مهمترین قسمت — مشاورت اوتنپیشتی، گفتار او درباره زندگانی و مرگ و بیهودگی جستجوی گیلگمش برای جاودانگی است. در نسخه بابلی باستان، گیلگمش سخنرانی مشابه اما بسیار کوتاهتری را از شیدوری دریافت کرد. «زندگی که در پی آنی هرگز نخواهی یافت: / هنگامی که خدایان انسان را خلق کردند، / مرگ را به انسان بخشیدند، / زندگی را برای خود نگاه داشتند». این سخنان و پند در نسخه متاخر (نسخه معیار) در گفتگوی شیدوری با گیلگمش دیده نمی‌شوند. به نظر می‌رسد که شاعر نسخه معیار می‌خواسته است خردمندی را برای نقطه اوج و برای اوتنپیشتی نگاه دارد. آنگونه که اوتنپیشتی به ما می‌گوید، توزیع زندگانی و مرگ در جمع خدایان صورت پذیرفته است. این نیز ارجاع دیگری به اساطیر تاریخ نخستین بشر است.[ژ]
دد و دام از خردمندی شود رام که بهتر از خرد افسونگری نیست
چو بشنید طلخند گفتار اوی خردمندی و رای و دیدار اوی
برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد
از خردمندی و حکمت هرگز این اندر خورد کز پی نانی به دست فاسقی گردم اسیر
ما نگفتیم که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست. ما این‌طور بیان کردیم که اگر سلطنتی تشکیل شود که هر خردمندی تصدیق می‌کند که آن خوب است و مطابق مصالح مردم و کشور است، البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود، بهترین تشکیلات است. لکن اکنون نخواسته‌اند اساس حکومت را به هم بزنند. اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کرده‌اند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که او را مخالف مصالح کشور می‌دانسته‌اند و مخالفت با اصل سلطنت نداشته‌اند.
باستانی از تأسیس سندیکا تا سال ۱۳۵۷ همواره از موثرترین و رهگشاترین اعضای سندیکا بود و حل اختلافات مدام درون سندیکا یا اعضای آن با مدیران مطبوعاتی، با تدبیر وی ممکن می‌شد تا سرانجام در اعتصاب دوران انقلاب، در حالی که تفاوت آرا و هیجان زدگی دوران، به مخالفت‌های درونی شدت بخشیده بود و گروه‌های سیاسی، به ویژه هواداران انقلاب اسلامی، سعی فراوان برای به زیر تسلط درآوردن سندیکا به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان‌های سیاسی وقت، داشتند، خردمندی کسانی مانند باستانی، استقلال این جمع حرفه‌ای را ضامن شد.
میرا تو گهرسنج و خردمندی و دانی کامروز چو جیحون نزند کس دم از اشعار
آن شجر کاو را همه ساله به فر بخت توست از هنرمندی شکوفه وز خردمندی ثمر
سمنبر ویس گفت ای بی خرد رام نداری از خردمندی بجز نام
نیکلای گوگول در مورد افسانه‌های کریلوف را «کتاب خردمندی خود ملت» بیان کرده‌است. اصالت راستین، زبان لایزال و خوش نقشِ به نوبه خود ثروتمند، خلاقیت کریلوف را در اوج پیشرفت افسانهٔ روسی و او را در ردیف سرآمدان جهانی این ژانر قرار دادند.
دوران ضحاک هزار سال بود. رفته‌رفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکارا. ضحاک دختران جمشید شهرناز و ارنواز را به همسری گرفت. در آن زمان هر شب دو مرد را می‌گرفتند و از مغز سر آنان خوراک برای ماران ضحاک فراهم می‌آوردند. روزی دو تن به نام‌های ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانهٔ ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خونشان را می‌ریزند، رها سازند. چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده و بر زمین افکندند، یکی را کشتند و مغزش را با مغز سر گوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود. بدین سان هر ماه سی جوان را آزاد می‌ساختند و چندین بُز و میش بدیشان دادند تا راه دشت‌ها را پیش گیرند.
آنچه اینجا ماند خواهد چند پویی گرد آن گرد آن گرد ار خردمندی که آن با خود بری
بهلول: خردمندی که همه او را دیوانه می‌پندارند. او همیشه با بچه‌ها بازی می‌کند ولی در مواقعی که مشکلی پیش می‌آید، تنها اوست که راه حل را می‌داند و جایی که به مظلومی ستم می‌رود، از او در برابر ظالم دفاع می‌کند. او نماد خردورزی کودک درون است و شاید دوست داشتنی‌ترین شهروند شکرستان.
در نسخه متاخر (نسخه معیار)، اثری از سخنان و پند اوتنپیشتی هنگام گفتگوی شیدوری با گیلگمش دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد که شاعر نسخه معیار می‌خواسته است خردمندی را برای اوتنپیشتی نگاه دارد. پایان حماسه آترام-هاسیس پس‌زمینه خاتمه گفتار اوتنپیشتی در حماسه گیلگمش است. در واقع، فحوای کلام این تغییر با متن تازه به دست آمده «مرگ بیلگمس» تایید می‌شود. داستان «بزرگ شدن» گیلگمش، داستان خردمند شدن قهرمان است، خردمند به این معنا که جایگاه خود را در چینش الهی درمی‌یابد.