معنی کلمه خرمابن در لغت نامه دهخدا
چو آبستنان اشکم آورده پیش
چو خرمابنان پهن فرق بری.منوچهری.از اتفاق عجب را چون بخرمابنان رسیدیم پیلبان را یافتیم زیر این خرمابن پیل بسته و خرما میبرند. ( تاریخ بیهقی ).
خاک سیه بطاعت خرمابن
بنگر چگونه خوش خوش خرما شد.ناصرخسرو.گرچه خرمابن سبز است درخت سبز
هست بسیار که خرما نبود بارش.ناصرخسرو.به خرمابنی ماند از دور لیکن
بنسیه ست خرماش و نقد است خارش.ناصرخسرو.چون بشکاف کوهی رسید آنجا خرمابنی بود سالها برآمده بود. ( قصص ص 205 ).
صبر کن کآن ِ تست خرمابن
تا بخرما رسی شتاب مکن.نظامی.زیر خرمابن ز خلقان او جدا
زیر سایه خفته بین سایه خدا.مولوی ( مثنوی ).تریک ؛ خرمابنی که بار آنرا گرفته باشند. جداماة؛ خرمابن بسیاربار. جلده ؛ خرمابن سخت و بزرگ که بی آب صبر تواند کرد. جلف ؛ خرمابنان نر. خصاب ، خصب ؛ خرمابن. خضیره ؛ خرمابن که غوره آن سبز بریزد. خواره ؛ خرمابن بسیاربار. خیسقان ؛ خرمابن که بار کم آرد و غوره آن متغیر گردد. دَرْدَرة؛ خائیدن غوره خرمابن را. صفیه ؛ خرمابن بسیاربار. عاتکه ؛ خرمابن که کشش نپذیرد. عُثکول ، عُثکوله ، عِثکال ؛ خرمابن بابار. هوانة؛ خرمابن دراز. ( منتهی الارب ).