خرده بین

معنی کلمه خرده بین در لغت نامه دهخدا

خرده بین. [ خ ُ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) باریک بین. تیزفهم. هوشمند. باتمییز. دقیق. ( ناظم الاطباء ). باریک بین ( لغت محلی شوشتر ). کنایه از باریک بین و نکته دان. ( آنندراج ). عاقبت اندیش :
با عدوی خرد مشو خردکین
خرد شوی گر نشوی خرده بین.نظامی.چنین فتنه ای را که شد گرم کین
اگر خرده بینی بخردی مبین.نظامی.بفکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم.صائب. || عیب بین. ( ناظم الاطباء ) :
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین.سعدی ( بوستان ).خرده بیناننددر عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی.شیخ بهائی.- خرد خرده بین ؛ عقل نکته سنج. عقل نکته بین.

معنی کلمه خرده بین در فرهنگ عمید

باریک بین، نکته سنج.

معنی کلمه خرده بین در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - باریک بین تیز فهم هوشمند . ۲ - عاقبت اندیش . ۳ - ایراد گیر معترض .

جملاتی از کاربرد کلمه خرده بین

آنچه نادان به گفت و گو داند خرده بین از جبین فرو خواند
بلی ولایت عالم به زیب و فر گردد دمی مقیدش از فکر خرده بین بینی
که بودم در اندیشه ی خرده بین همین آزمایش همین امتحان
صائب به چشم هر که شد از فکر خرده بین در هیچ نقطه نیست، نباشد رساله ها
عزب را نکوهش کند خرده بین که می‌رنجد از خفت و خیزش زمین
یک نقطه خرده بین نتواند به سهو یافت هر چند پیچ و تاب زند در کلام من
شود به موی شکافان خرده بین معلوم سخن شناسی هر کس ز انتخاب سخن
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد چون خرده‌اش بسوزم گر خرده بین نباشد
دلم خیال دهانت چو در ضمیر آورد خروش بیخودی از عقل خرده بین برخاست
بلکه پیدا پیش چشم خرده بین چون خطای نقش بر دیبای چین