خان و مان

معنی کلمه خان و مان در لغت نامه دهخدا

خان و مان. [ ن ُ ] ( اِ مرکب ) خان مخفف «خانه » و مان بمعنی رخت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خانه با اثاثیه خانه با اهل خانه : خدای تعالی پیغمبران گرامی را به هجرت مبتلا کرد و از خان و مان گریختند. ( ترجمه طبری بلعمی ). پیغمبر خدای را به آتش اندر انداختی و او رااز خان و مان خویش بیفکندی. ( ترجمه طبری بلعمی ).
ز بیشه ببردم ترا ناگهان
گریزان از ایران و از خان و مان.فردوسی.فرستاد و گفتار دید این زمان
اباجهن خرم سوی خان و مان.فردوسی.ستیزه بجایی رساند سخن
که ویران کند خان و مان کهن.فردوسی.مرا دونان ز خان و مان براندند
گروهی از نماز خویش ساهون.ناصرخسرو.چون ستد زو نان بگفت ای مستعان
خوش بخان و مان خود بازش رسان.مولوی.چون ببیند سیم و زر آن بینوا
بهر زر گردد ز خان و مان جدا.مولوی. || اهل خانه. ( صحاح الفرس ). دودمان. خانواده :
ز خان و مان و قرابت بغربت افتادم.ابوالعباس.جلب کشی همه خان و مانت پرجلب است
بلی جلب کش و کرده بکودکی جلبی.عسجدی.خان و مان و پسر و مردمش همه در سر خوارزم شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 478 ). و جز خشنودی و آبادانی خان و مان تو نخواهیم. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 103 ).
برده ازآنسوی عدم رخت و تخت
مانده از این سوی جهان خان و مان.خاقانی.گرین بیگانه ای کردی نه فرزند
ببردی خان و مانش را خداوند.نظامی.گفت خان و مان من احسان تست
همچو کافر جنتم زندان تست.مولوی. || خانه. ( صحاح الفرس ) :
من همچو نبی به غارم و تو
چون دشمن او بخان و مانی.ناصرخسرو.و مال او و خان و مان و چهارپایان او را تاراج داد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 103 ).
من بشهرستان عزلت خان و مان آورده ام.خاقانی.اولین برج از فلک صفر است چون تو بهر فقر
اولین پایه گرفتی صفر بهتر خان و مان.خاقانی.آواره ز خان و مان چنانم
کز کوی بخانه ره ندانم.نظامی.بس عاشق سرگردان از عشق تو بر لب جان
آواره ز خان و مان در کوی تو می بینم.عطار.

معنی کلمه خان و مان در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خانه سرای . ۲ - خانه و اثاث. آن . ۳ - اهل خانه اهل البیت زن و فرزند .
خان مخفف [ خانه ] و مان بمعنی رخت

جملاتی از کاربرد کلمه خان و مان

از خان و مان آواره‌ام از دست عشق از دست عشق سرگشته و بیچاره‌ام از دست عشق از دست عشق
زمانی درد خان و مان گرفتش زمانی عشق جانان جان گرفتش
ائیریوشَیَنَ یا ائیریوشیانا به‌معنای خان و مان ایرانیان یا آشیان ایرانیان است که در اوستا، خوارزم با مرو و سغد در بند ۱۳ و ۱۴ مهریشت ائیریوشین شمرده شده‌اند.
الحق‌ راست میگوید که خان و مان و پسر و مردمش همه در سر خوارزم شد و تدبیر- های راست کرد از دل تا آن مغرور برافتاد. گفتم: چون خداوند میداند که چنین است و این مرد وزیر است و چند خدمت که وی را فرموده آمد نیکو بسر برد و جان و مال پیش داشت‌، بر وی بدگمان بودن و وی را متّهم داشتن فایده چیست؟ که خلل آن بکارهای خداوند بازگردد که وزیر بدگمان تدبیر راست چون داند کرد؟ که هر چه بیندیشد و خواهد که بگوید، بدلش آید که دیگرگونه خواهند شنود، جز بر مراد وقت‌ سخن نگوید و صواب و صلاح در میان گم شود. امیر، رضی اللّه عنه، گفت: همچنین است که گفتی، و ما را تا این غایت ازین مرد خیانتی پیدا نیامده است. امّا گوش ما از وی پر کرده‌اند و هنوز میکنند. گفتم: خداوند را امروز مهمّات بسیار پیش آمده است، اگر رای عالی بیند، دل این مرد را دریافته آید، و اگر پس ازین در باب وی سخنی گویند بی‌وجه‌، بانگ بر آن کس زده آید، تا هوش و دل بدین مرد بازآید و کارهای خداوند نپیچد و نیکو پیش رود . گفت: چه باید کرد درین باب؟ گفتم:
چون خان و مان سیه شده‌ای از زر حرام بیعش کند به یک دو سه پولی که در خور است
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً آن گه خان و مان ایشان تهی گذاشته بِما ظَلَمُوا بآن ستمکاری که کردند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در ان نشانی است و لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵۲) ایشان را که بدانند.
چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند
زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما ویران شد از سپاه غمش خان و مان ما
و گفته‌اند: «وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ» ضمیر منافقان است، میگوید: اگر ما برین منافقان فرض کردیمی که خود را بکشند، چنان که بر بنی اسرائیل فرض کردیم‌که خود را بکشند، یا از خان و مان بیرون شند، چنان که بر مهاجران فرض کردیم، نکردندی آن منافقان، و فرمان ما بجای نیاوردندی مگر اندکی از ایشان. حسن گفت: ربّ العزّة خبر داد از علم خویش که در ایشان برفت از ازل، که ایشان ایمان نیارند، هم چنان که خبر داد از قوم نوح: أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ.
همچو خس هر جا نسیمی بگذرد، در خدمتیم واعظ آواره خان و مان چه می‌داند که چیست؟
پدر از من ز خان و مان برآمد ولیکن گل ز تو از جان برآمد