درون تن

معنی کلمه درون تن در فرهنگستان زبان و ادب

{endosome} [زیست شناسی] 1. اندامکی شبه هسته ای در درون هستۀ تک یاخته ای های تاژک دار، محتوی رِنا، که در طی تقسیم رشتمانی باقی می ماند 2. لایۀ درونی برخی از اسفنج ها 3. نوعی حبابچۀ درون یاخته ای که در نتیجۀ فرورفتگی غشا، در فرایند درون بَری مواد تشکیل می شود

جملاتی از کاربرد کلمه درون تن

یا تنی یا درون تن جانی یا که در جان نهفته جانانی
ولد نوع اگرچه بود از نوح چون نبودش درون تن آن روح
از تن مرده آبزو آسمان پدید آمد که این به نوبه خود به پدید آمدن ساختار جهان و سپس آدمی انجامید. انکی به همراه مادرش نامو و زنش دامگال‌نونا و گروهی از موجودات پست‌تر در درون تن آبزو به زندگی ادامه دادند.
رنج درون تن را تدبیر اوست کافی درد نهان دل را درمان او بسنده
ای دم به دم مصور جان از درون تن نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من
تا بود دل درون تن به صلاح به صلاح است تن صباح و رواح
و در جمله، در رعیت عدل نگاه ندارد کسی که عمال و چاکران خویش را بر عدل ندارد و این نکند الا کسی که پیشتر در درون تن خویش عدل نگاه دارد و عدل آن بود که ظلم شهوت و غضب از عقل باز دارد تا ایشان را اسیر عقل و دین گرداند نه عقل و دین را اسیر ایشان. و بیشتر خلق آنند که عقل را کمر خدمت بربسته دارند برای شهوت و غضب یا حیله ای استنباط می کنند تا شهوت و غضب به مراد خویش رسند. و عقل از جوهر فریشتگان است و از لشکر خدای تعالی است و شهوت و غضب لشکر ابلیس است. کسی که لشکر خدای را تعالی در دست لشکر ابلیس اسیر کند، بر دیگران عدل چون کند؟ پس آفتاب عدل اول در سینه پدید آید، آنگاه نور آن به اهل خانه و خواص سرایت کند، آنگاه شعاع آن بر عیب رسد، هرکه بی آفتاب شعاع چشم دارد طلب محال کرده باشد.