دانادل

معنی کلمه دانادل در لغت نامه دهخدا

دانادل. [ دِ ] ( ص مرکب ) که دلی دانا دارد. داناضمیر. دانشمند و خردمند. ( آنندراج ). هوشیار. خردمند. دل آگاه :
بپاسخ چنین گفت ای پادشا
که دانادل و مردم پارسا...فردوسی.جوان گرچه دانادل و پرفسون
بود نزد پیر آزمایش فزون.اسدی.|| کنایه از عرفا و فضلا و مردم سنجیده است. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

معنی کلمه دانادل در فرهنگ عمید

دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه.

معنی کلمه دانادل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آگاه واقف . ۲ - عالم دانشمند .

معنی کلمه دانادل در فرهنگ اسم ها

اسم: دانادل (پسر) (فارسی) (تلفظ: d.-del) (فارسی: دانادل) (انگلیسی: dana-del)
معنی: دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آگاه و عارف

جملاتی از کاربرد کلمه دانادل

جهاندار بنشست با موبدان بزرگان دانادل و بخردان
جوان گرچه دانادل و پرفسون بود نزد پیر آزمایش فزون
ورا موبدی بود بابک بنام هشیوار و دانادل و شادکام
چنین گفت دانادل برهمن کز آن جا فروزد سهیل یمن
این غزل گوشزد واله دانادل کن آنکه از مهد، مسیحای سخندان برخاست