معنی کلمه خبال در لغت نامه دهخدا
ز جد چون بدو جِدّ پیوسته بود
برحمت مرا بهره داد از خبال. ناصرخسرو.|| نقصان. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از اقرب الموارد )( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ) ( از البستان ) ( از لسان العرب ). || هلاک. ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( اقرب الموارد ) ( لسان العرب ). || رنج. ( از منتهی الارب ) ( از البستان ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || کوفتگی. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ). || عیال. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از البستان ). || جنون و شبه جنون. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ). || زهر کشنده. ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از البستان ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ). || منع. جلوگیری. || رفتن چیزی. ( از متن اللغة ). || زردابه دوزخیان . ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) : «من شرب الخمر سقاه اﷲ من طینة الخبال یوم القیامة». ( حدیث نبوی ، به نقل معجم الوسیط ). || گندیدگی گرداگرد چاه بر اثر کهنگی و خوردن آب سنگ چین آنرا که چون دلو در مغاکهای آن درآید دریده گردد. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). || ( مص ) شل شدن دست کسی. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) .