دست درازی

معنی کلمه دست درازی در لغت نامه دهخدا

دست درازی. [ دَ دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست طولانی. طول ید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دراز بودن دست. بلنددستی. || ظلم و تعدی. ( آنندراج ). تطاول و تعرض. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بطش. ( ملخص اللغات خطیب ). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردستی. ( ناظم الاطباء ) : متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 66 ). خروج کرد و دست بقتل مسلمانان و نهب اموال و دیگر دست درازی برآوردند. ( جهانگشای جوینی ).
با همه عالم به لاف با همه خلق از گزاف
دست درازی مجوی چیره زبانی مکن.ضیای نیشابوری.

معنی کلمه دست درازی در فرهنگ عمید

تعدی و تجاوز و دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران.

معنی کلمه دست درازی در فرهنگ فارسی

دست بمال و ناموس دیگری دراز کردن تعدی تجاوز تطاول .
حالت و چگونگی دست طولانی طول ید یا ظلم و تعدی .

جملاتی از کاربرد کلمه دست درازی

رامیز کسی است که رمز زندگی را شکسته است. او هم ثروت و هم فقر را تجربه کرده است. رامیز که به دست درازی که علیه عمر شده بود پاسخ داد، در زندان شروع به آموزش عمر کرد و چشمانش را باز کرد. هشت سال می‌گذرد.
این چرخ برین که سرفرازی دارد بر جنس بشر دست درازی دارد
گردیدن زاهدان به جنت گستاخ وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی
صائب چو شانه گرچه مرا دست خشک شد با زلف یار دست درازی همان بجاست
می‌کند دست درازی سر زلفت مگذار تا به رغم دل من با تو معانق نشود
تا چند به زلف تو کند دست درازی دشمن شده از دوستی شانه گذشتیم
بر زلف تو گر دست درازی کردم والله که حقیقت نه مجازی کردم
جز سوی جام دست درازی نمی کنند آنها که از متاع جهان دست کوتهند
شوخ مشو، شُعبَده بازی مکن پیش میا دست درازی مکن
با سر و جانِ همه بازی کنند تا همه جا دست درازی کنند