دامانی

معنی کلمه دامانی در لغت نامه دهخدا

دامانی. ( ص نسبی ) منسوب به دامان جزیره.
دامانی. ( اِخ ) احمدبن فهربن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به «فهرالرقی » از مردم دامان است. وی از جعفربن رفال و از وی ایوب وزان و اهل جزیره روایت کنند. پس از سال 200 هَ. ق. درگذشته است.

معنی کلمه دامانی در فرهنگ فارسی

احمد بن فهر بن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به قهر الرقی از مردم دامان است .

جملاتی از کاربرد کلمه دامانی

تا گریبان، غنچه این باغ در دلبستگی‌ست سرو دارد داغ در بر چیده دامانی مرا
معانی را ز جیب غیب با این پاک دامانی کشیده در طلسم صورتش سحر بیان تو
نشد سعی غبارم آشنای طرف دامانی چو مژگان بر سر خود می‌زنم دستی‌که بر دارم
همچو صبح ار دعوی پاکیزه دامانی کنم بس بود خورشید بر صدق حدیث من گواه
ز خوبیهای طینت، جلد خود را حله می داند نه دامانی بود این دلربا را، نه گریبانی
چو سرو باغ قامتت جامه زیبی چیده دامانی زهی چاک گریبانی گلستان تماشایی
ز بهر چاک دامانی چه جای طعن بر خسرو؟ که او را تیغ در دست و سر اندر آستین آمد
بی‌حضوری نیست‌استقبال از خود رفتگان سجده‌ای‌کردی به دامانی که می‌آییم ما
چنان از پاک دامانی بود در مردمی جامع که گوئی یک جهان انسان زده سر از گریبانش
ز خون شکوه ام چون لاله دامانی نشد رنگین کشیدم کاسه های خون و بر لب خاک مالیدم