معنی کلمه خودبیگانگی در دانشنامه اسلامی
مفهوم از خودبیگانگی، که در زبان انگلیسی با واژه Alienation از آن یاد می شود، مفهومی جامعه شناختی، روان شناختی، انسان شناختی، فلسفی و حتی مفهومی ارزشی و اخلاقی است که در اکثر علوم انسانی جدید از آن سخن به میان آمده است. دائره این مفهوم گاه آن قدر توسعه می یابد که شامل انسان نابسامان یا آنومیک دورکیم، دوگانگی شخصیت در روان شناسی و امثال آن می شود و گاه بر این نکته تاکید می شود که نباید مفهوم از خودبیگانگی را با این مفاهیم به هم آمیخت. واژه (Alienation)، (در فارسی معادل های فراوانی در برابر واژه Alienation گذارده شده است که برخی از آنها به قرار زیر است: از خود بیگانگی، بی خویشتنی، ناخویشتنی، با خود بیگانگی، درد بی خویشتنی، خود فراموشی، الینه شدن، جن زدگی، بیگانه زده شدن، گرفتار بیگانه شدن، دیگری را بجای خود پنداشتن، دیگری را خود دانستن، خود دیگر پنداری، در این مقاله بلحاظ رواج معادل «از خود بیگانگی» آن را برگزیدیم هر چند واژه «خود دیگر پنداری» را برای ادای مقصود دقیق تر می دانیم. این نکته شایان ذکر است که معنای لغوی Alienation مبادله است.) که در زبان لاتین برای بیان مفهوم از خودبیگانگی از آن سود می جویند، در اصل به معنای جن زدگی است و می توان گفت استفاده از این واژه برای ادای چنین مقصودی بدان لحاظ است که از حاکمیت موجودی نامریی و مسلط حکایت می کند. انسان به صورت ناخودآگاه تسلیم اوست و به اندیشه و رفتار انسان شکل و جهت می دهد. ریشه های اولیه مساله از خودبیگانگی را باید در تعالیم ادیان آسمانی جستجو کرد؛ این ادیان آسمانی هستند که بیش و پیش از هر متفکر و مکتبی مساله را با بیان های گوناگون مطرح کرده، نسبت به آن هشدار داده و برای پیشگیری و درمان آن، راه حل های عملی ارائه کرده اند.
سه دیدگاه مهم
سیر تاریخی این مفهوم نشان می دهد که از خودبیگانگی کاربردهای متفاوت و حتی متضادی داشته است و در زبان های مختلف با واژگان مختلف، هر چند متقاربی، از آن یاد شده است. در مباحث علوم انسانی و اجتماعی نوعا طرح و تبیین مفهوم از خودبیگانگی به برخی از دانشمندان سده هیجده و نوزده میلادی، بویژه فوئر باخ، هگل و مارکس نامبردار است. (صرف نظر از باروخ اسپینوزا (۱۶۷۷-۱۶۳۲) و لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴)، از جمله دانشمندانی که در قرن هیجده و نوزده، این مساله را مطرح کرده اند روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲)، شلر (۱۷۵۹-۱۸۰۵)، فیخته (۱۸۴۱-۱۷۶۲)، گوته (۱۸۳۲-۱۷۴۹)، هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰)، کی یرکه گورد (۱۸۵۵-۱۸۱۳) و پل تیلخ (۱۹۶۵-۱۸۸۶) می باشند.)
← دیدگاه هگر
بررسی مساله از دیدگاه ادیان مختلف، فرصت و مجالی بس وسیع تر و تحقیقی گسترده تر و عمیق تر می طلبد. پرداختن به همه آنچه در معارف اسلامی در این خصوص آمده است نیز از حوصله این بحث کوتاه بیرون است و فقط به منظور آن که گامی کوچک به سوی طرح مساله برداشته باشیم و نقطه شروعی برای بررسی آن، از دیدگاه اسلام باشد، نیم نگاهی به مساله از خودبیگانگی با نظر به برخی از آیات قرآن می کنیم. پیش از وارد شدن در بحث، تذکر این نکته ضروری است که طرح مساله از خود بیگانگی بستگی تام به تصویری دارد که در مکتب های مختلف نسبت به انسان و حقیقت و هویت او ارائه می شود و بررسی این تصویر در مکاتب مختلف از حوصله این نوشتار بیرون است. از این رو، تنها اشاره می شود که در بینش قرآنی حقیقت انسان را روح جاودانه او تشکیل می دهد و انسان هویتی از اویی (انا لله و انا الیه راجعون) دارد و زندگی واقعی او سرای آخرت است که با تلاش مخلصانه و همراه با ایمان خود در این دنیا آن را بنا می نهد. در قرآن مجید، بارها نسبت به غفلت از خود و سرسپردگی انسان نسبت به غیر خدا هشدار داده شده و از بت پرستی، پیروی از شیطان و هوای نفس و تقلید کورکورانه از نیاکان و بزرگان نکوهش شده است. سلطه شیطان بر انسان و هشدار نسبت به آن نیز بارها و بارها در قرآن مجید مطرح شده و نسبت به انحراف انسان در اثر وسوسه شیاطین انس و جن هشدار داده شده است. مفاهیم یاد شده در فرهنگ بشری و بینش اسلامی مفاهیمی آشنا و قابل هضم و درک هستند، هر چند اگر به آنها از زاویه مساله از خودبیگانگی نگریسته شود جلوه تازه ای می یابند. ولی مفاهیمی از قبیل خود فراموشی، خودفروشی و خودزیانی مفاهیم مهم دیگری هستند که تامل بیشتری را می طلبد و دقت انسان را بر می انگیزند. مگر می شود انسان از خود غافل شود یا خود را بفروشد، مگر خود زیانی هم ممکن است؟ انسان زیان می کند و زیان او به معنی از دست دادن امکاناتی است که در اختیار دارد ولی خود زیانی چه مفهومی می تواند داشته باشد و چگونه انسان در ذات خویش دچار زیان می شود. قرآن مجید در این زمینه می فرماید: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم» (و همانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد.) و باز در جای دیگر می فرماید: «بئسما اشتروا به انفسهم» (بگو آنچه را که به آن خود را فروختند بد چیزی است.) همچنین در آیه دوازدهم و بیستم از سوره انعام می فرماید: «الذین خسروا انفسهم فهم لا یؤمنون» (آنان که دچار خودزیانی شدند پس آنان ایمان نمی آورند.) در این گونه آیات، جمعی از مفسرین تلاش کرده اند تا به نحوی آیات یاد شده را به فراموشی، فروختن و زیان انسان به لحاظ اموری که به انسان تعلق دارد بازگردانند تا با برداشت های رائج در تفاهم عرفی سازگار گردد. ولی اگر خود حقیقی انسان را در نظر گیریم و از زاویه از خودبیگانگی به آن نظر کنیم این تعابیر با همان ظاهر خود معنی و مفهوم می یابد. بسیاری از انسانها، خود حقیقی شان را فراموش کرده یا از آن غافل شده اند، خود حقیقی شان را فروخته اند و در ذات خویش دچار زیان شده اند. انسانی که دیگری را خود پنداشته، خود حقیقی اش را فراموش کرده یا مورد غفلت قرار داده است و غفلت از خود حقیقی رشد ندادن، بلکه انحطاط بخشیدن به آن یعنی خودزیانی است و آن کس که این عمل را به عنوان مثال، به بهای مطامع و مشتهیات حیوانی انجام می دهد دچار خود فروشی شده است و خود را با حیوانیت مبادله کرده است و البته در بینش قرآنی خودزیانی و خودفراموشی به صورت مطلق منفی تلقی می شود. ولی نکوهش از خودفروشی به لحاظ آن است که انسان خود را به بهای اندک دنیا بفروشد.
تفاوت بینش اسلامی و غربی
...