خانه نگهدار

معنی کلمه خانه نگهدار در لغت نامه دهخدا

خانه نگهدار. [ ن َ / ن ِ ن ِ گ َ ] ( نف مرکب ) خانه دار. ( ناظم الاطباء ). نگهبان خانه.

جملاتی از کاربرد کلمه خانه نگهدار

گه آتش چمن شده گه شمع انجمن هم خانه سوز و خانه نگهدار آمده
این چه لطف است که با یار وفادار من است که به من همسفر و خانه نگهدار من است
سیل درمانده کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
ما مردمان خانه بدوشیم و خش نشین نی زان گروه خانه نگهدار عالمیم
روح چون خانهٔ تن خالی کرد دگر این خانه نگهدار نداشت
از تنگنای جسم برون آی، تا به چند باشی چو جغد خانه نگهدار زندگی؟
پیداست که تا چند بود خانه نگهدار صائب که درین بحر پرآشوب حبابی است
جسم در دامن جان بیهده آویخته است نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟
خانه پردازتر از سیل بهاران بودیم لنگر انداخت خرد، خانه نگهدار شدیم
استادگی ز عمر سبکرو طمع مدار سیلاب را که خانه نگهدار کرده است؟