خامان. ( اِ ) ج ِ خام. ناپختگان. کسانی که کار از روی بصیرت نکنند : در سپس این و آن شدند گروهی بی خردان جهان و ناکس خامان.ناصرخسرو. خامان. ( معرب ، اِ ) بید مصری. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 374 ). رجوع به خاماروان شود.
معنی کلمه خامان در فرهنگ فارسی
بید مصری .
جملاتی از کاربرد کلمه خامان
پخته می گردد دل خامان ز درد و داغ عشق آفتاب این ثمرها روی آتشناک اوست
ای بسا نازکان و خامان را چون من سوخته پزیدستی
ساقی بده تا تر کنم از می دماغ پختهٔ مشتی از این خامان خشک در بوتهٔ سودا نهم
مکن ز بستگی کار، شکوه چون خامان که صبر غنچه گل را گرهگشا کرده است
پختهای آخر ! دم خامان مزن من زتو زادم! نه تو زادی زمن