دوست وار

معنی کلمه دوست وار در لغت نامه دهخدا

دوستوار. ( ص مرکب ، ق مرکب ) دوست مانند. ( ناظم الاطباء ). دوستانه. ( ناظم الاطباء ). صمیمانه. ( یادداشت مؤلف ) :
نوشتم یکی نامه دوست وار
که هم دوست بوده ست و هم نیک یار.دقیقی.گر نظری دوست وار بر طرف ما کنی
حقه همه کیمیاست وین مس ما زر شود.سعدی.مده بوسه بر دست من دوستوار
برو دوستدار مرا دوست دار.سعدی.

معنی کلمه دوست وار در فرهنگ عمید

۱. دوست مانند، مانند دوست، دوست نما، شبیه دوست.
۲. (قید ) دوستانه: مده بوسه بر دست من دوست وار / برو دوستداران من دوست دار (سعدی۱: ۵۷ ).

جملاتی از کاربرد کلمه دوست وار

چون گل به میان خار می باید زیست با دشمن دوست وار می باید زیست
گرفته یاد ترا دوست وار اندر بر نهاده عهد ترا طوق وار برگردن
گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود
بنهاد دوست وار زمانه به دست قهر بر پای دشمنان تو مادام دام تو
گر دست دوست وار در آری بگردنم پیوسته بوی دوستی آید ز دشمنم
ای دل بنشین که یار بر خواهد خاست در کار تو دوست وار بر خواهد خاست
نوشتم یکی نامهٔ دوست وار که هم دوست بودیم و هم نیک یار
بسته ز نوعهد وفا دوست وار کرده بسوگند عظیم استوار