دنیا دار

معنی کلمه دنیا دار در لغت نامه دهخدا

دنیادار. [ دُن ْ ] ( نف مرکب ) دنیادارنده. دنیاپرست. دنیاطلب. ( یادداشت مؤلف ). دنیادارنده. دنیاپرست. دنیاطلب. ( یادداشت مؤلف ). دنیادوست و لهو و لعب دوست. ( ناظم الاطباء ) : ای یتیمان غمخوار بگریید و ای پادشاهان دنیادار بدین مملکت غره مشوید. ( قصص الانبیاء ص 241 ). دنیاداران بندگان را به عیب جوارح رد کنند و به ظاهر وی ننگرند. ( تذکرةالاولیاء عطار ص 396 ج 2 ).
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.سعدی ( گلستان ).|| آنکه با مردمان حسن سلوک دارد. ( یادداشت مؤلف ). مردم دار.

معنی کلمه دنیا دار در فرهنگ عمید

دنیادوست، مال دوست، کسی که به مال و ثروت علاقۀ بسیار دارد.

معنی کلمه دنیا دار در فرهنگ فارسی

دنیا دارنده . دنیا پرست .

جملاتی از کاربرد کلمه دنیا دار

میسر نیست دنیا دار را تحصیل آگاهی نی از سیر مقامات است غافل تا شکر دارد
هر که دنیا دار شد خود را بسوخت یا به تیری از بلا خود را بدوخت
هر که دنیا دار شد سودا پزد مار دنیا دایمش بر پا گزد
هر که دنیا دار شد خود بین شده پای تا سر جملگی سرگین شده
چون چنین کردی ترا دنیا نکوست پس برای دین تو دنیا دار دوست
ای برادر حال دنیا دار بین چون درون نار گشته زار بین
هر که دنیا دار شد سنگین دلست همچو خر دایم فتاده در گل است
و در جمله مرد به کثرت متاع، دنیا دار نباشد و به قلت آن درویش نه؛ که هر که به تفضیل فقر بر غنا مُقرّ بود، وی دنیادار نباشد اگرچه مَلِکی باشد و هر که منکر بود دنیادار بود اگرچه مضطری بود.
هر که دنیا دار شد عقبی ندید او ثمر از خوشهٔ طوبا نچید
سیدا ما را نظر بر دست دنیا دار نیست چشم صایب چون صدف بر ابر گوهر بار نیست