دست کمان

معنی کلمه دست کمان در فرهنگستان زبان و ادب

{bow hand/ bow-hand} [ورزش] ← دست ستون
{hand bow} [ورزش] کمانی که در هنگام تیراندازی آن را در دست نگه می دارند

جملاتی از کاربرد کلمه دست کمان

به جز گرز و شمشیر گیرد به دست کمان بر سرش بر کنم پاک پست
گر زند ناوک دلدوزم از آن غمزه مست چه تفاوت کند از دست کمان ابرویی
منه از دست کمان ای دل و جان سپرت که ندیدم ز تو ناوک فکنی نازک تر
به نیروی دست کمان گیر او بیفتاد الانی به یک تیر او
گرچه ما را هست در ظاهر پر و بالی چو تیر هست در دست کمان سر رشته پرواز ما
شکسته‌زا بروش دست کمان شده اژدهافش نفس در کمان