دروغزن

معنی کلمه دروغزن در لغت نامه دهخدا

دروغزن. [ دُ زَ ] ( نف مرکب ) دروغ زننده. کاذب و دروغگو. ( غیاث ). کذاب. أفاک. خارص. سَدّاج. سَهوق. فاسق. مائن. مَدّاع. ( منتهی الارب ): پس مردی دیگر برخاست و گفت من دروغزن و پلیدزبانم ، دعا کن تا خدای تعالی این زبان از من ببرد، پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم او را دعا کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ). لیکن او را یقین بود که کسری هرگز آن دختر را نبیند که دروغزن شود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب
همه دروغزن و خربطند و خیره سرند.قریع الفرس.ملک محمود وزیر را گفت این مردک [ یعنی فردوسی ]مرا به تعریض دروغزن خواند. ( تاریخ سیستان ). دروغزن ار چه گواهی راست دهد نپذیرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ). بیشرمی نبود بزرگتر از آنکه به چیزی دعوی کند که بداند و آنگاه بدان دروغزن باشد. ( منسوب به انوشیروان ، از قابوسنامه ).
گر از دروغ و زغل درجهی بجه ز جهان.
که هم دروغزن است این جهان و هم در غل.ناصرخسرو ( دیوان ص 248 ).دست از دروغزن بکش و نان مخور
با کرویا، و زیره وآویشنش.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 228 ).عاقل مرآن کس را راستگوی دارد که گوید مرین کودک خرد را نطق است و کسی را که گوید گوساله را نطق است دروغزن شمارد. ( جامع الحکمتین ص 185 ). اسود را بکشید که دروغزن است. ( قصص الانبیاء ص 234 ). سوی ملوک یمن نامه فرستاد که اسود دروغزن است بکشیدش. ( مجمل التواریخ و القصص ). پس هامان را گفت من چنین گمان همی برم که موسی از دروغزنان است. ( مجمل التواریخ و القصص ). ابلیس او را وسوسه کرد که تو اکنون دروغزن شدی پیش قوم. ( مجمل التواریخ و القصص ).
شاه باید غلام تن نبود
تاخطیبش دروغزن نبود.سنائی.باد صبا دروغزن است و تو راستگوی
آنجا برغم باد صبا می فرستمت.خاقانی.هم مردم دروغزن دیدم
راست از هیچ باب نشنیدم.خاقانی.گفت استغفار به زبان کار دروغزنان است. ( تذکرة الاولیاءعطار ). گفت استغفار بی آنکه از گناه بازایستی توبه دروغزنان بود. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
بهر دفع زبانه دوزخ
این زبان دروغزن ببرند.کمال اسماعیل ( از آنندراج ).تو که دربند خویشتن باشی
عشقبازی دروغزن باشی.سعدی.اِکذاب ، دروغزن یافتن. ( دهار ).

معنی کلمه دروغزن در فرهنگ عمید

۱. کسی که دروغ می گوید، دروغ گو.
۲. آن که دروغی را به کس دیگر ببندد و به او نسبت دروغ گویی بدهد.

معنی کلمه دروغزن در فرهنگ فارسی

درغگو، آنکه دروغ بکسی میبنددونسبت میدهد
دروغ زننده کاذب و دروغگو کذاب خارص
( صفت ) دروغگو

جملاتی از کاربرد کلمه دروغزن

صواب نادان چونان خطای خردمند است. نشانه ی دروغزن سوگند خوردن بهر کسی است که از او سوگند نخواسته، هر فردائی را طعامی خواهد بود.
«إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً» نیست او مگر مردی که دروغ می‌سازد بر اللَّه از خویشتن، «وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ» (۳۸) و ما او را استوار دارندگان نیستیم، «قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ» (۳۹) گفت خداوند من یاری ده مرا بآنچه مرا دروغزن گرفتند، «قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ» (۴۰) اللَّه گفت چند بیشتر، بدرنگی اندک‌تر از گفت خویش پشیمان شوند.
گر زانکه نه‌ای دروغزن عاشق‌وار در عشق چو او هزار چون او بگذار
«فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ» (۴۸) دروغزن گرفتند ایشان را هر دو، تا از هلاک کردگان گشتند.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح‌
«ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ» (۴۳) هیچ گروه از هنگام خویش پیش نشد و نه با پس ماندند، «ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا» پس رسولان خویش را فرستادیم دمادم، «کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ» هر گه که بگروهی رسول ما آمد دروغزن گرفتند او را، «فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً» در پی یکدیگر پیوستیم پیغامبران خویش را، «وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ» و دشمنان را سمری کردیم، «فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ» (۴۴) دورتری بادا گروه ناگرویدگان را.
«قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ» (۲۶) گفت خداوند من یاری ده مرا بآنچه ایشان مرا دروغزن گرفتند.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشه‌ای که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
گنجینه های اسرار هر چند بیشی یابد، تباهی نیز یابد. هر چند نعمت جاهل بیشی شود، زشتی وی را افزاید. هر چیزی، چیزی است جز دوستی دروغزن که هیچ چیز نیست.