معنی کلمه دردزده در لغت نامه دهخدا
دل دردزده ست از غم زنهار نگه دارش
کو میوه دل باری پربار نگه دارش.خاقانی.دردزده ست جان من میوه جان من کجا
درد مرا نشانه کرد دردنشان من کجا.خاقانی.گفت آری علتی داریم... و مرهم جراحت وصال دوست است ، تعللی می کنیم تا فردا بود که به مقصود برسیم که چون دردزده نه ایم خود را به دردزدگان می نمائیم که کم از این نمی یابد. ( تذکرة الاولیای عطار ).
کیست فلک پیر شده بیوه ای
چیست جهان دردزده میوه ای.نظامی.