معنی کلمه دجاجه در لغت نامه دهخدا
دجاجة. [ دَ ج َ ] ( ع اِ ) یکی دجاج. یک ماکیان. مرغ. یک مرغ خانگی. یک ماکیان یا خروس و تاء در آخر این لفظ علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدتست. ( آنندراج ). ماکیانه. ( زمخشری ). ماکیان و خروس. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. دُجاجَة.دِجاجَة. ( منتهی الارب ). ج ، دجاج. جج ، دجاجات. صاحب المرصع کنیه های زیر را برای وی آرد: ام جعفر. ام احدی و عشرین. ام حفصه. ام عقبه. ام قوب. ام قورا. ام نافع.
- دجاجة حبشیه ؛ نوعی است از آن.
- دجاجه سندیه ؛ نوعی است از آن.
|| گروهه ریسمان. ( منتهی الارب ). دسته ریسمان. ( دهار ). چرخ کلابه. ریسمان درهم کشیده. ( مهذب الاسماء ). || عیال. ( منتهی الارب ). ج ، دجائج. ( ناظم الاطباء ).
دجاجة. [ دُ ج َ ] ( ع اِ ) رجوع به دَجاجَة شود.