دامندار. [ م َ ] ( نف مرکب ) دارای دامن. دارای ذیل : بیضة لها سابغ؛ خود دامن دار. ( منتهی الارب ). || دامنه دار. وسیع. پی دار. دنباله دار. که دنباله آن نگسلد: ابر دامن دار؛ که دنبال آن قطع نگردد. || عریض و باپهنا. ( آنندراج ) : شام غم کآشوب سودا بی تو مغزافشار شد نونیازان جنون را جیب دامندار شد.طالب آملی.
معنی کلمه دامن دار در فرهنگ فارسی
دارای دامن
جملاتی از کاربرد کلمه دامن دار
چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست؟ زخم دامن دار صبح از غمزه خونخوار کیست؟