داغ داغ

معنی کلمه داغ داغ در لغت نامه دهخدا

داغ داغ. ( ص مرکب ) دارای نشانها و لکه ها و خطوط برنگی خلاف رنگ متن.

معنی کلمه داغ داغ در فرهنگ فارسی

دارای نشانها و لکه ها و خطوط برنگی خلاف رنگ متن

جملاتی از کاربرد کلمه داغ داغ

در سینهٔ داغ داغ عشقت در خاک هزار دام دارد
پیرکی از درد پیری داغ داغ آنکه اندر دست او گل شد چراغ
در لباس شبروی کردست پنهان خویش را داغ داغ از دست آن ماه سیه پوشیم ما
دارم تنی به صورت طاووس داغ داغ توتی زبان نادره گفتار من کجاست
در خون نشسته لاله صفت برگ برگ گل از رشک لخت لخت دل داغ داغ ماست
گه آب می‌نماید و گه آتشی کز او دل داغ داغ بود و رهانیده شد ز داغ
تو شادمان بحسن و من از عشق داغ داغ آتش قرین من شد و گلشد نصیب تو
پیش رخت مراست دل داغ داغ بند پروانه را بس است فروغ چراغ بند
ماه را از ظلمتش دل داغ داغ اندرو خورشید محتاج چراغ
سینهٔ ما از محمد داغ داغ از دم او کعبه را گل شد چراغ