خوش باش. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( نف مرکب ) خوشباشنده. || خوش آمد که تملق باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || خوش آمدگو : بغفلت عمر شد حافظ بیا با ما بمیخانه که شنگولان خوشباشت بیاموزندکاری خوش.حافظ. خوش باش. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه خوش باش در فرهنگ معین
(خُ ) (اِمر. ) تهنیت ، تبریک .
معنی کلمه خوش باش در دانشنامه عمومی
خوش باش (آلبوم کایلی مینوگ). «خوش باش» آلبومی از هنرمند اهل استرالیا کایلی مینوگ است که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد.
جملاتی از کاربرد کلمه خوش باش
با دلم سلسله زلف تو گوید خوش باش منم آن بند که دیوانهنواز آمدهام
بجوی از لعل جانان جام و خوش باش که دیگر ره نیابد در دلت غم
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش بیماری اندر این غم خوشتر ز تندرستی
برنامده و گذشته بنیاد مکن / حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
چون می نرود به اختیارت کاری خوش باش درین زمان که هستی باری
عاقبت تن میشود قربان جان خوش باش فیض میبرد سیلاب قهر جان بدر یا خاک ما
گر کفر و ضلالت بود ار دین و هدایت خوش باش که کار ازلی جز به عطا نیست
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی
هر که گردد اسیر گو خوش باش عاقبت همچو ما امیر شود
ای جان رفتنی چه شتابست، یک زمان خوش باش چون به خستهدلان یار گشتهای
میان طشت پر آتش شکنجه را خوش باش که هست گرد تو این طشت آتشین دوار