خوش اندام

معنی کلمه خوش اندام در لغت نامه دهخدا

خوش اندام. [خوَش ْ / خُش ْ اَ ] ( ص مرکب ) خوش اندازه. خوش هیکل. متناسب القامه : دریم ؛ پرگوشت خوش اندام. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه خوش اندام در فرهنگ عمید

دارای قدوقامت و اندام زیبا.

معنی کلمه خوش اندام در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دارای قامت و اعضای متناسب باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه خوش اندام

پیرهن بس که خوش اندام شد از بوی تنت گل شود سرو چو آید به برش پیرهنت
ناگاه شد آهویی خوش اندام زنجیری بند و حلقه دام
هزار اسب نکو شکل خوش اندام به گاه پویه تند و وقت زین رام
دختری را جای در هند بود چندر بدن نام بغایت خوبروی و خوش اندام طره مشک فامش دلهای مسلمان را دام و خال عنبر افشانش دانه سحر نرگش فتانش راهزن ایمان و غمزه غمازش دیوانه ساز هر فرزانه از لعل گهربارش رونق شکن بازار مرجان و از گونه رخسار بر همزن هنگامه مهر درخشان قد دلارایش نخل چمن رعنائی و خد روح افزایش گل گلشن زیبائی