خشی. [ خ َ ] ( اِ ) چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || خشینه ، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). خشی. [ خ َ / خ ِش ْی ] ( ع مص ) ترسیدن. خشاء. ( منتهی الارب ). رجوع به خشاء دراین لغت نامه شود. خشی. [ خ َش ْی ] ( ع ص ) هراسان. ترسان. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) گیاه خشک. ( ناظم الاطباء ). خشی. [ خ َ شی ی ] ( ع اِ ) گیاه خشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).
معنی کلمه خشی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - کبود رنگ . ۲ - سیاه رنگ. گیاه خشک
معنی کلمه خشی در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی خَشِیَ: ترسید(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . ) معنی عَنَتَ: جهد -شدت - هلاکت (کلمه عنت به معنای جهد و شدت و هلاکت میآید ، و گویا مراد از در عبارت"ذَ ٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ ﭐلْعَنَتَ مِنْکُمْ " آن زنا است ، که نتیجه وقوع انسان در مشقت تجرد و شهوت نکاح است ، و خود مایه هلاک آدمی است ، و چون در زنا هم معنای جهد خوا... ریشه کلمه: خشی (۴۸ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه خشی
حالْ اُونْ خشهْ که خشی بَوینم حالْ ته وَخْتْ اُونْ خشهْ که هَر وارْ وینمْ جمالْ ته
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً مالک دینار پدر خویش را گفت: یا ابت! ان الناس ینامون، مالک لا تنام؟! پدر جواب داد: ان اباک یخاف البیات. گفت: ای پدر! چرا بشب نخسبی و تن را در خواب آسایش ندهی؟! گفت جان بابا! پدرت از شبیخون میترسد: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ الایة. من عرف علوّ قدره خشی خفیّ مکره، و من امن خفیّ مکره نسی عظیم قدره.
قوله: «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی» فان قیل کان فی علم اللَّه انّه لا یتذکّر و لا یخشی فما معنی لعلّه یتذکّر؟ قیل هو مصروف الی غیر فرعون و مجازه لعلّه یتذکّر او یخشی خاش اذا رأی برّی و الطافی بمن خلقته و رزقته و انعمت علیه ثم ادّعی الرّبوبیة. و قال ابو بکر الورّاق: لعلّ من اللَّه واجب، و لقد تذکّر فرعون و خشی حین لم ینفعه الذّکری و الخشیة، و ذلک حین ألجمه الغرق فی البحر، فقال آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ. و قال اهل المعانی، لعلّ حرف ترج و طمع، و هو هاهنا یعود الی حال موسی و هارون. ای اذهبا انتما علی رجائکما و طمعکما، و قد علم اللَّه سبحانه ما یکون منه. حقّ جلاله خود دانا بود که عاقبت کار فرعون چه خواهد بود امّا موسی و هارون را گفت شما او را دعوت کنید بر امید و طمع آن که وی ایمان آرد و سرّی که خود دانست از کار فرعون با ایشان نگفت تا در ایشان فترت نیاید و در دعوت جدّ نمایند تا ثواب ایشان در آن جدّ نمودن تمامتر و عظیم تر بود، و معنی یتذکّر یتّعظ و یعتبر، و یخشی ای یسلم.