خبی
معنی کلمه خبی در لغت نامه دهخدا

خبی

معنی کلمه خبی در لغت نامه دهخدا

خبی. [ خ َ بی ی ] ( ع اِ ) ابوریحان بیرونی آرد: خبی آن بود که پنهان کرده آید اندر مشت. ( از التفهیم ).
خبی ٔ. [ خ َ ] ( ع ص ) پنهان کرده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). منه : کید خَبی ٔ؛ ای کیدخابی ٔ. ( از اقرب الموارد ). || پنهانی. ( از منتهی الارب ).
خبی ٔ. [ خ َ ] ( اِخ )نام موضعی است بنزدیک ذی قار و در آنجا بنوبکربن وائل در واقعه ذی قار بزیان عجمان کمین کردند و وجه تسمیه آن خببی از آنست زیرا «کانهم اختبؤوا فیه ». ( از معجم البلدان یاقوت ).

معنی کلمه خبی در فرهنگ عمید

پنهان، نهفته.

معنی کلمه خبی در دانشنامه عمومی

خبی ( به گرجی: ხობი ) شهری در استان سامگرلو - زمو سوانتی گرجستان است. جمعیت این شهر طبق سرشماری سال ۲۰۰۹ میلادی ۵٬۸۰۰ نفر بوده است.
معنی کلمه خبی در فرهنگ عمید
معنی کلمه خبی در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه خبی

جملاتی از کاربرد کلمه خبی

بنگر که صنع خبی با فرعون دشمن چه کرد و لطف خفی موسی کلیم را چه ساخت.
یا موسی از پیش دریا و از پس دشمن حیلت چیست و راه گریز کجا؟ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ما را دریافتند اینک بما رسیدند. موسی گفت: کَلَّا، إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ نومید مباشید که لطف خفی ما را رهبرست و صنع خبی فرعون را بر گذرست.