معنی کلمه خبت در لغت نامه دهخدا
خبت. [ خ َ ] ( ع مص ) فرونشستن زمین. پست شدن زمین. انخفاض یافتن آن. بصورت خبت درآمدن زمین. ( از معجم الوسیط ). || پوشیده شدن نام کسی. در تواری و پنهانی رفتن نام کسی. فرو نشستن نام کسی. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ).
خبت. [ خ َ ] ( اِخ ) نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. ( معجم البلدان یاقوت ). رجوع به خبت الجمیش شود.
خبت. [خ َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بشام. ( از منتهی الارب ).
خبت. [ خ َ ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای زبید بیمن. ( از یاقوت در معجم البلدان ) ( از منتهی الارب ).
خبت. [ خ َ ] ( اِخ ) آبی است مر کلب را. ( از یاقوت ) ( از منتهی الارب ).
خبة. [ خ ُ / خ َ / خ ِب ْ ب َ ] ( ع اِ ) راهی از ریگ. || راهی از ابر وجز آن. ( از منتهی الارب ). || خرقه ای که ازجامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از دهار ). رگ بند. ج ، خُبَب.