خاک مال

معنی کلمه خاک مال در لغت نامه دهخدا

خاک مال. ( اِمص مرکب ) مالیدن با خاک. || کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ «کردن » و «دادن » و «خوردن » مستعمل است. ( آنندراج ) :
چنان چست و چابک نهد دست و پا
که نعلش دهد خاک مال هوا
وز آن میخورد سایه این خاک مال
که یکجای باشد قرارش محال.ظهوری ( از آنندراج ).کی بمردن آسمان از خاکمالم بگذرد
بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند.صائب ( از آنندراج ).بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود
چندانکه چرخ بیش دهد خاک مال من.صائب ( از آنندراج ).صبح نشاط ما شده با شام غم یکی
ناخورده خاک مال زمین آسمان ما.منیر ( از آنندراج ).

معنی کلمه خاک مال در فرهنگ عمید

۱. مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن.
۲. [مجاز] خوار و ذلیل کردن.

معنی کلمه خاک مال در فرهنگ فارسی

مالیدن با خاک .

جملاتی از کاربرد کلمه خاک مال

چندان که سیل حادثه اش خاک مال داد صائب زکوی یار به جای دکر نشد
بعد چندین خاک مال و امتحان در چهی کردند آن مه را نهان
چون سایه خاک مال تلاش فسرده‌ام کو همتی ‌که پایم ازین گل برآورد
نقش پی او که خاک مال است تاج سر من چو اتصالست
زان سپس گفتی جبین بر خاک مال این جبین این خاک راه ای ذوالجلال
تا نیابد در نهاد کان جواهر خاک مال کی تواند گشت زینت بخش تاج پادشا