معنی کلمه خاک مال در لغت نامه دهخدا
چنان چست و چابک نهد دست و پا
که نعلش دهد خاک مال هوا
وز آن میخورد سایه این خاک مال
که یکجای باشد قرارش محال.ظهوری ( از آنندراج ).کی بمردن آسمان از خاکمالم بگذرد
بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند.صائب ( از آنندراج ).بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود
چندانکه چرخ بیش دهد خاک مال من.صائب ( از آنندراج ).صبح نشاط ما شده با شام غم یکی
ناخورده خاک مال زمین آسمان ما.منیر ( از آنندراج ).